ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امشب ؛ شب ولادت فرزند حيدر است
آن كس كه بر رسول خدا سِبْطِ اَكبر است
شخصي كه نام اوست حَسَن ؛ خلق او حَسَن
در حُسْنْ هَم تَراز به جَدّش پيمبَر است
در بذل و جود و بخشش و حِلم و شكيب او
بي مِثل و بي بَدَل بوَد ؛ از ديگران سَر است
جانم فدای صبر و شکیبش که صبرِ او
بر جان اَثر گذارَد و با جان برابَر است
آئينه ايست او به جمال جميل حق
گويم ؛ گزافه نيست ؛ كه مِرآتِ داوَر است
در خامه نيست قدرت وصف حَسَن كه او
بر جلوة جمال خداوند مظهَر است
عدلش عدالت حق و حُسنش چو حُسنِ او
زان روست او به خلق خداجوي دلبَر است
هر کلمه از کلام حَسَن حِکمَتیست ناب
گفتارِ نغزِ حضرت او دُرِّ و گوهَر است
باید به گفته های رسایش عمل کنیم
افسوس گوش خلق به گفتار او کَر است
هرگز مگو که صُلحِ حَسَن با معاویه
اَز نهضتِ برادر خود ذرّه کمتَر است
شد صلحِ او مقدّمۀ نهضت حُسَیْنْ
روز شهادتِ حَسَن ؛ عاشورِ دیگَر است
تابوتِ او زِ تیرِ عِنادِ مُنافقان
حاشا توان نوشت ؛ چه شد ؟رقَّت آوَر است
در حشر گر طلب كنم از او شفاعتي
بيهوده نيست ؛ او ز كريمان محشَر است
گَر طالبی به جُرعۀ کوثر تو (( جعفری ))
او نورِ چشمِ حضرتِ ساقیِّ کوثَر است
برچسبها: امام حسن میلاد
غم ِ غم می خورم و غم شده مهماندارم
غیر غم کس نبود تا که شود غمخوارم
گرچه از زهر هلاهل جگرم می سوزد
می دهد خاطره ی کوچه فقط آزارم
خانه ی امن مرا همسر من میران کرد
محرمی نیست که گردد زمحبت یارم
هرچه می خواست به او هدیه نمودم اما
پاسخی نیست به جز سینه ی آتش بارم
روزه بودم طلبیدم چو از او جرعه ی آب
خون دل شد زجفا قوت من و افطارم
می زند زخم زبان لیک نگوید گنهم
خود نداند زچه برخاسته بر پیکارم
من همان زادهی عشقم که بطفلی محزون
شاهد مادر خود بین درو دیوارم
هرگز از از خاطره ام محو نشد کودکیم
پاره پاره جگر از میخ در و مسمارم
تیر باران شده از کینه تن و تابوتم
تحفه از همسر بی مهر و وفایم دارم
قبر ویران شده از خاک بقیع می گوید
بهر مظلومی من این سند و آثارم
سروده ی حبیب اله موحد
برچسبها: امام حسن شعر قربان مطلبی مایان